Friday, March 16, 2007

اخرین نامه تو

آخرین نامه تو
سلام به عزیز قشنگ من
برای زندگی آره باز هم منم همان دیوانه ی همیشگی
فدای مهربانی ها یت
چی می کنی با سر نوشت دلم برات تنگ شده بود
این نامه را برایت نوشتم رنگ گلهای قالی
جای نگاهت بد جوری توی نور چشمهایم خالیه
ابرها همه پیش منن
اینجا هوا پر از غمه
ازغصه هایم هر چی بگویم جون خودت باز هم کمه
دیشب دلم گرفته بود ، رفتم کنار اسمون ، فریاد زدم
یا تو بیا یا من و پیشش برسون
فدای تو، نمی دونی بی تو چه دردی کشیدم ، حقیقت واست بگم ، به آخر خط رسیدم
رفتی و من تنها شدم ، با غصه های زندگی ، قسمت تو سفر شد و قسمت من آوارگی
نمی دونی دلم چقدر تنگه برای دیدنت ، برای مهربانیهات نوازشها ت
بخاطر ت مونده ، یکی همیشه چشم به راهته ، یک قلب تنها و کبود همیشه هلاکته
من می دونم همین روزها عشق من و یادت می ره ، بعدش خبر می دن بیا دوست تو داره می میره
اخر یک روز دق می کنم فقط بخاطر تو
دنیا را عاشق می کنم فقط بخاطر تو
شب به بیابان می زنم فقط بخاطر تو
رو دست مجنون می زنم فقط بخاطر تو
عشقت و پنهان می کنی فقط بخاطر من
من دلم و خون می کنم فقط بخاطر تو
تو گفتی عاشقی بسه دنیا برام یک قفسه
گفتی که عشق یک عادته دلم پر از شکایته
گفتی می خوای بی سفر خیره شدن چشمام به در
من می نشینم به پای تو فقط بخاطر تو
بمن تو گفتی دیوانه فقط بخاطر من
حرفت بیادم می مانه فقط بخاطر تو
از خوبیهات کم می کنی قلبم و پر پر می کنی
گفتی که از سنگه دلت از منه دل تنگه دلت
از من گرفتی فاسله فقط بخاطر من
دست کشیدم از هر گله فقط بخاطر تو
گفتی از اینجا تو برو فقط بخاطر من