Sunday, October 14, 2007

مادر بابا م کیست

مادر بابام کیست یک داستان واقعی نویسنده . سمکو بیکه س لیسا، ان دختر 9 ساله است که با مادرش در یک خانه با هم زندگی می کردند خونه اونها در میان جنگل بود و چهار اطراف اون تنها درخت بو و هیچ خونه ای در اطراف خونه اونها نبود ، شب که می رسید ترس و خوف و جنگل خونه رو دور تا دور می پیچید ، برای همین بود وقتی لیسا از مدرسه بر می گشت با مونیکا و انیکا و دوستهای دیگرش به تنها برای بازی کردن و تفریح به تنها پارک کوچکی می رفت که نزدیک به 600 متر از خونه انها دور بود ، و انجا طناف بازی و توپ بازی و شش خان و بازی های دیگه می کردند مادر لیسا در خانه سالمندان کار میکرد و تنها شبها به خانه بر می گشت ، برای همین بود لیسا بیشتر وقتها در خونه تنها بود و بیستر برای اینکه نترسد به خونه دوستهاش می رفت یا به بازی کردن با اونها در پارک مشغول می شد خیلی از شبها که از بازی کردن به خانه بر می گشت مردهای ناسناس رو در خونه می دید که با مادرش گرم صحبت بودند و مادرش به لیسا می گفت این دوستم است و پدر توست ، لیسا از کلمه بابا، و پدر سر گیجه گرفته بود ، راستی پدرش کی بود ، او همیشه از مادرش می پرسید مادر پدرم کیست ، برای این که کسانی که می اومدن و مهمون اونها می شدن هیچکدام محبت و عاطفه پدری رو به لیسا نبخشیده بودند ، تنها سلامی سرد و خالی ، و هر بار لیسا هم بعد از سلام به اطاق خودش پناه می برد و در رو به روی خودش می بست تا حرفهای مادر و مرد غریبه رو نشنود ،و با غمهای درون خودش ور میرفت که از بی پدری می نالید ، نمی دونست پدر واقعی او کیست ، برای همین همیشه دنبال جواب این پرسش مغزش رو ازار می داد ،خیلی وقتها این سوال رو از مادرش پرسیده بود که کی پدر اوست ولی هر بار مادرش سکوت می کرد یا طفره می رفت ، به‌ خاطر این بود که‌ لیسا بیشتر بد گمان شده‌ بود ه‌ هر چه‌ بیشتر به‌ دنبال جواب سوال خودش می گشت ، بعضی وقتها مادرش از این سوال تکراری خسته‌ می شد و با عصبا نیت جواب می داد که‌ دیگه‌ این سوال رو نکنه‌، ولی با اومدن هر مرد ناشناس به‌ خونه‌ اونها دوباره مغز لیسا سوت می کشید و پرسش پدرم کیست رو در روحش زنده‌ می کرد ، یکی از غروبهای روز یک شنبه تابستانی بود ، لیسا مانند همه روزهای تکراری زندگی او همراه دوستان خود در پارک بازی می کردند ، که مادرش اومد و گفت ، لیسا بیا خونه بابات اومده، اول با حرف بابا بدن لیسا لرزید و یک احساس عجیب به او دست داد. ولی باز مانند همیشه در غم خود فرو رفت و به فکر همه اون باباهای ساختگی اوفتاد که مادرش هر روز به او معرفی می کرد، با دودلی و ترس و واهمه گفت مامان ، کدوم بابامه ، مادرش نگذاشت بیشتر از این سوال کند دست او رو گرفت و با خودش به منزل راه افتاد وقتی به خونه رسیدن یک یک مرد غریبه روی موبل نشسته بود و روبروی تلوزیون داشت کانالها رو عوض می کرد لیسا سلامی کرد و مانند همه دفعات قبل با نارحتی به داخل اطاق خودش رفت روی تخت دراز کشید و تلوزیون رو روشن کرد و به‌ دنال کانالهای تلوزیون دست کرد به‌ عوض کردن اونها، ، اشک از چشمهایش سرازیر بود و بی پدری روز به روز درد روحی اورو بیشتر می کرد و به دنبال جواب این سوال بی جواب می گشت ، بعد از مدتی مادرش به اطاق او امد و در کنار لیسا نشست رو تخت او ، لیسا بلند شو بریم شام بخوریم ، لیسا در جواب گفت نه مادر گرسنه نیستم ، مانند این بود غم درونی او اینقدر زیاد بود که از غمهایش دیگه سیر بود و گرسنگی رو فراموش کرده بود ، نتونست بیشتر از این اشک چشمهایش رو در درون خودش نگه دارد ، به تندی گریست و اشک ازچشمهایش بر روی گونه های نازنینش سرازیر شد و بر روی تخت او افتاد مانند باران ابر بهاران ، مادرش با دستهایش اشک او رو پاک کرد ، لیسا باز با گریه گفت مادر بابام کی یه ، مادر اول مانند همیشه بی صدا سکوت کرد، ولی که دونست دخترش خیلی با احساس دارد اشک می ریزد نتونست به خودش دوام بیاره‌ ، و با دستهایش اشک چشمهایش رو پاک کرد ،و با قلبی پریشان و پر از غم ،گفت لیسا می ترسم ، لیسا گفت مادر از چی می ترسی ، بگو پدرم کیست ، هزارها پرسش در درون لیسا جمع شده بود باز گفت مادر بگو از چی می ترسی ، بابام کیست ، بابام کجاست مادرش با چشمهای پر از اشک رو به دخترش کرد و گفت ، دخترم این همه سال برای این بود نتونستم تو رو به ازمایشگاه ببرم تا بدونم که دختر کدوم ازاون مردهایی هستی که من شبی از یک شبنه شبهای زندگیم در موقع باز گشت از دیسکو ،مهمان من بوده و دیگه او رو هرگز ندیده ام، برای این است که برام خیلی سخته که به تو بگم پدر واقعی تو کی بوده است ، لیسا گریست و اشکهایش مانند باران بر گونه هایش سرازیر شد ، و مادرش مانند اینکه در روح خودش حس به سبکی کنه با دلی سرشار از غم اتاق لیسا را ترک کرد تا ، دخترش را با غمهایش تنها بگذارد. و نمی توانست این اشک خونبار دخترش رو بیشتر از این تحمل کند، لیسا نمی دانست چه کار کند ،ان شب رو تنها با گریه و غمهای اشفته در درون خود به سحر رساند ، بدون اینکه خوابی مهمان چشمهای نازش شود. همه خونه پر از سکوت مرگبار بود، که از اطاق خودش بیرون امد و دید که هم مهمان اونها رفته و هم مادرش رفته سر کار،هزارها فکر جوراجور به مغزش خطور کرده بود ، دیگه جواب سوالی که سالها روحیه او رو ازرده بود برایش مهم نبود، از خونه بیرون اومد و در حیاط منزل با طنابی که برای تناف بازی بر روی یکی از درختهای حیاط اویزان بود به یک طناب اعدام تبدیل کرد و به درختی اویزان کرد ، یک صندلی اورد وزیر پای خودش گذاشت و گردن خودش رو به طناب اویزون کرد، و با پایش صندلی رو پرد کرد و به طناب اویزان شد ،بعد از یک مدت کوتاه جان خودش را با ان همه غمهایش که درونش بود و با اشک باز مانده در چشمهایش حلقه کرده بود به سکوت خونه و حیاط منزل سپرد. وقتی که عصر مادرش از کار برگشت ،و جسم سرد بی روح لیسا تنها دختر نازش رو دید که به یکی از درختهای حیاط اویزان بود، دلش ریخت و با دلی اشفته از غم ، نمی دونست چکار کند .و چطوری این غم سنگین رو از دوش خودش بر دارد، با چشمی پر از اشک و دلی پر از غم و غصه تلفن موبیلیس رو از جیب کیفش بیرون اورد ، و شماره 113 رو زد و گفت به فریادم برسید، نویسنده. سمکو بیکه س

چند نکته مهم برای سلامتی نگه داشتن خودمان در وقت به کار بردن کامپیوتر

چند نکته مهم برای سلامتی نگه داشتن خودمان در وقت به کار بردن کامپیوتر liv Toril Kvaløysæterنویسنده . ترجمه از نروژی به فارسی . سمکو بیکه س مهم است برای به کار گیری کارگیری کامپیوتر، بعضی از نقطه ها رو در نظر گرفت، بخصوص برای کسانی که همیشه روی کامپیوتر کار میکنن روزانه، یا برای کسانی که بیشتر از یک ساعت رو کامپیوتر کار می کنند ۱. سندلی باید چرخشی باشد تا در موقع کار کردن با کامپیوتر بدن ما کمی جنب و جوش داشته باشد و بلند ی و کوتاهی صندلی باید به اندازه ای باشد که پاهایمان روی زمین باش، اگر اینجور نبود باید تخته ای یا چیزی زیر پاهایمان باشد ، و کمرمان به صندلی بچسبد تا در موقع زیاد به کار گیری کامپیوتر دچار کمر درد نشویم ۲. میز کامپیوتر باید پهنایی آن ۶۰ سانتی متر کمتر نباشد و بلندی ان ۷۰ سانتی متر و درازی ۸۰ سانتی متربیشتر باشد ۳. اگه جای موس و کیبورد در پایین شارم. مونیتور باشد بهتر است، تا ماهیچه های شونه ها و گردن دچار درد نشود ۴ . روشنایی داخل اتاق باید معمولی باشد اگه شب بود نور لامپ باید از یک سمت باشد خوبتره تا اینکه مستقیم به چشممان بزند ۵ . باید چیزی زیر دستهایمان بگذاریم تا در وقت به کار گیری موس ،ماهیچه های مچ دستمان دچار اسیب دیدگی و درد نشود. ۶ . اگر در وقت نوشتن چیزی هستیم باید کاغذی که روبروی ماست و می خواهیم از روی اون نوشته هایمان رو بنویستم ، روبروی چشمهایمان گذاشته شده باشد ، تا در وقت نوشتن مجبور نشویم هر بار برای نوشتن یک جمله سر و گرد نمان رو بچرخانیم ،تا دچار درد گردن نشویم ۷ . شآرم ، مونیتور کامپیوتر اگر از مدل قدیمی ها است ،باید فلتر مونیتور روی اون بگذاریم تا چشمهایمان دچار درد نشود ۸ . شارم ، مونیتور باید طوری باشه، که نور پنجره به چشمهایمان نخورد، تا در وقت به کار گیری نور شارم و نور بیرون مستقیم به چشممان نزند، در این صورت مشکلی برای بینایی چشم ببار می اورد ۹ . باید شارم ،مونیتور ، ۵۵ تا ۷۵ سانتی متر از چشمهایمان دور باشد تا باعث باد کردن و سرخ شدن و درد چشم هایمان نشود در وقت به کار گیری کامپیوتر ۱۰ . باید در هریک ساعت به کار گیری کامپیوتر حد اقل ۱۰ دقیقه استراحت کنیم و از کامپیوتر دور شویم بریم کمی قدم بزنیم یا یک چای یا قهوه بخوریم و بعد بر گردیم و به کارمان ادامه دهیم ۱۱. گرمی و سردی داخل اتاق باید متعادل باشد نه زیاد گرم و نه زیاد سرد برای سلامتی وجود خودمان و کامپیوتر هم خوبتره ۱۲. موس باید به طرز علمی و مشخصی به کار گیرد که کلیک طرف چپ برای به کار گیری و کلیک طرف راست برای معلومات پروگرامها به کار گیرد ، و در وموقعی که به موس کاری نمی کنیم دست از روی موس برداریم و بلند کنیم تا خون در جریان باشد و دچار باد کردن و درد ماهیجه های دور و بر مچ دست و انگشتانمان نشویم ۱۳. اگه چیزی زیر دستهایمان باشد خوبتره تا در وقت زیاد به کار گیری موس دستهایمان خسته نشود روی میز که معمولا اکثر میزهای کامپیوتر از چوب یا اهن و یا المنیوم ساخته شده است و سفت هستند که این سفتی ممکن است در موقع زیاد به کار بردن کامپیوتر دستهایمان رو دچار درد کند ۱۴. بعضی وقتها باید دستهایمان روبلند کنیم و پشت سرمان بگذاریم تا گردش خونی که پایین اومده به مغز و قلبمان به راحتی بازگردد، و خستگی دستهایمان در رود ۱۵. اگر بشود کپی ماشین و سکانیر و چیزهای دیگه از کامپیوتر دور باشد خوبتر است - امید سلامتی و شادکامی برای تک تک همه شما را ارزومندم در سراسر دنیا برای به کار گیری این علم و تکنولوژی نو که تونسته همه جهان رو در یک خانه کوچک جمع کند ترجمه از نروژی به فارسی ، سمکو بیکه س