Friday, April 20, 2007

تنها به خیال تو

د ر غربت و تنهایی کشور برف و باران دور از دیار یاران در برابرزندگی سخت و پر حیرت تنهایی با تاسفی غمگین نشسته ام و به خودم و تنهای فکر می کنم سکوت همه جا را فرا گرفته است من هستم و روح تو که مانند سایه
در وجودم تو رو احساس می کنم شاید من هم از تنهایی بیزارشده ام شاید دیگه نمی توانم دوام بیارم ولی نگاههای هزاران هزار چشم پر امید در چشمهای زیبای ماه تو نقش بسته است ارزوی من
من ارزوهای خود را در روشنایی نور ماه تو منعکس می کنم که شاید امیدی برای نویدی تازه باشد