به یاد تو مادرم
مادرم باز امشب در غربت و تنهایی
دلم پر از درد و غم است
امشب به اسمان نگاه می کنم
تو رو در نور ستارهای می بینم که روبروم
دارد می درخشد
نمی دانم درد غربت و انتظار کی به پایان خواهد رسید
نمی دانم کی می تونم بر گردم
تا که خود را در اغوش گرم تو ببینم
تا که به ارزوهایم برسم و موهای سفید و برفی قشنگت رو با دستهایم شانه کنم
می دانم چشمهای پر انتظار تو همیشه رو به در است
می دانم اشکهای چشمهایت همیشه حلقه زده است
می دانم همیشه قلب تو در انتظار امدن من است
من هم همیشه با خیال تو و با روح تو زندگی می کنم
تو تنها ستاره درخشان اسمان زندگی غربت منی
که همیشه و همه جا همراه منی
ای مادرم
عزیزترینم
Saturday, April 25, 2009
Thursday, April 09, 2009
بهار تنهایی
نمی دانم
این بهار پر از رویا را
با سکوت پر ازتنهایی چرا تو پر کردهای
من هر روزدر انتظار اومدن تو و صدای تپش قلب تو بودم
تا در کنار تو روحم ارامش پیدا کند
نمی دانی که چقدر به تو وابسته شدهام
ولی می دانم که هرگز نمی توانم از تو جدا شوم
که ارزوی با تو بودن در همه وجودم پر می زند
و دوستت دارم و می خواهم همیشهبا تو باشم
ولی تو چرا باز سکوت رو انتخواب کردهای
سکوتی تلخ تر از تنهایی
تلخ تر از مرگ
به معنی راه جدایی
Subscribe to:
Posts (Atom)