Thursday, June 12, 2008

هرگز فکر نمی کردم

هرگز فکر نمی کردم به اسونی میخواهی من و ترک کنی نمی دونستم که عشق در قلب تو خیلی زعیف است و بدون فکر کردن قلب من رو تنها می گذاری و هرگز فکر نمی کردم تو اینقدر بیوفا باشی و قلبم رو مانند شیشه بشکنی من قلبم رو به تو داده بودم تا در کنار تو احساس ارامش کنم ولی تو قلبم تو زیر پاهات له کردی هرگز فکر نمی کردم قلب تو اینقدر بی رحمانه قلب من و رو بشکند و من رو در انتظاری سخت بذاری بی تابانه نمی دونستم محبت در قلب تو اینقدر ضعیف است که به اسونی می تونی همه قولهایی که به من دادی زیر پا بگذاری و من و جا بذاری چرا به زودی یادت رفت که تو بارها برای من قسم خوردی که تا مردن با من بمونی و هرگز تنهام نذاری تو قول دادی تا در زندگی زنده بمانی قلب تو مال من باشد به اسونی من و تنها نگذاری خوب می دانی نه یک بار بلکه هزار بار قسم خوردی تا مردن قلبت با من بمونه و هرگز جدایی رو در پیش نگیری عجیب است دیروز از عشق می نوشتی و امروز از جداییکجا رفتن اون حرفهای پر از عشق و طلایی

Monday, June 09, 2008

بر می گردم

بر می گردم این روزها خیلی دلتنگم برایت نمی دانم چرا امیدوارم که این انتظار طولانی نباشد بر می گردم چون قلبم مال توست پس باید برگرده برات بر می گردم چون روحم مال توست پس منتظرم بمون بر می گردم جون احساسم مال توست وجودم مال توست روحم مال توست پس نازنینم از انتظار خسته نباش از انتظار چون همه وجودم با توست و برای همیشه مال توست این روزها چقدر دلم تنگ است و چقدر بی تابانه بدنبال نگاهت نگاهم تو رو می جوید چقدر عاشقانه مشتاق دیدار تو هستم
که تا حد پرستش من تو رو می پرستم