هرگز فکر نمی کردم
به اسونی میخواهی من و ترک کنی
نمی دونستم که عشق در قلب تو خیلی زعیف است
و بدون فکر کردن قلب من رو تنها می گذاری
و هرگز فکر نمی کردم
تو اینقدر بیوفا باشی
و قلبم رو مانند شیشه بشکنی
من قلبم رو به تو داده بودم
تا در کنار تو احساس ارامش کنم
ولی تو قلبم تو زیر پاهات له کردی
هرگز فکر نمی کردم قلب تو اینقدر بی رحمانه
قلب من و رو بشکند و
من رو در انتظاری سخت بذاری بی تابانه
نمی دونستم محبت در قلب تو اینقدر ضعیف است
که به اسونی می تونی همه قولهایی که به من دادی زیر پا بگذاری
و من و جا بذاری
چرا به زودی یادت رفت که تو بارها برای من قسم خوردی که تا مردن با من بمونی
و هرگز تنهام نذاری
تو قول دادی تا در زندگی زنده بمانی
قلب تو مال من باشد به اسونی
من و تنها نگذاری خوب می دانی
نه یک بار بلکه هزار بار
قسم خوردی تا مردن قلبت با من بمونه
و هرگز جدایی رو در پیش نگیری
عجیب است دیروز از عشق می نوشتی و امروز از جداییکجا رفتن اون حرفهای پر از عشق و طلایی
Thursday, June 12, 2008
Monday, June 09, 2008
بر می گردم
بر می گردم
این روزها خیلی دلتنگم برایت نمی دانم چرا
امیدوارم که این انتظار طولانی نباشد
بر می گردم
چون قلبم مال توست
پس باید برگرده برات
بر می گردم چون روحم مال توست
پس منتظرم بمون
بر می گردم جون احساسم مال توست
وجودم مال توست
روحم مال توست
پس نازنینم
از انتظار خسته نباش از انتظار
چون همه وجودم با توست
و برای همیشه مال توست
این روزها چقدر دلم تنگ است و چقدر بی تابانه
بدنبال نگاهت نگاهم تو رو می جوید
چقدر عاشقانه مشتاق دیدار تو هستم
که تا حد پرستش من تو رو می پرستم
Subscribe to:
Posts (Atom)