Thursday, January 31, 2008

قلب مهربان تو

قلب مهربان تو تپش قلب تو رو با همه وجودم حس می کنم چقدر زیبا و چقدر مهربان است که ارامش قلب من است به چشمهایت نگاه کردم عاشقانه بود چشمهایت بیانگر عشق پاک زندگیست پراز عشق و پر از راز پنهانی که نمی گویی به اسانی پر از مهربانی پر از عاطفه جانانی باوجود عشقی که در قلب داری
خوب می توانی یک زندگی یک امید و
یک عشق در وجودت بسازی که تو به ان سخت نیاز داری
تا همه روحت رو شاداب کند
و امیدی برای زندگی کردن تو گل زندگی قشنگی هستی
که نباید هرگز پژمره شوی باید حرفهای ناگفته قلبت رو
که از نگاه چشمهایت می شه همه
اونها رو خوند به اسونی و بدون نگرانی بگویی تا اینکه زندگی ارامی رو در پیش داشته باشی پس قلب مهربون زیبای من ای چشمهای پر حسرت عشق ای نگاه من امید داشته باش که با بودن من و تو دیگه ما هستیم
و همه وجودت رو به قلب پر از عشق من هدیه کن
که ارزوی همه زندگی من هستی و وجود من با بودن توست

Monday, January 28, 2008

به اینه نگاه کن

به اینه نگاه کن
خودت رو ببین
اشکت چگونه در خونه چشمهایت حلقه زده است وجودم رو حس کن که من ان قطره اشکم ان قطره اشک گویای چشمهایت
تو قلبم رو چنان اینه شکستی
نمی دانم ایا گریه مردی رو دیده ای
که چگونه برای عشق از دست رفته اش میگرید
واشکی لرزان بروی گونه های تبدار و
نا امیدش فرو می ریزد با اینکه من وجود تو هستم
تو قلب من هستی و
حرف اشکهای نهفته شده چشمهای قشنگ تو عجیب است که می بینم
تواینقدربیوفا وراه جدایی را
پیش گرفتی تو مرا می سوزونی
و ذره ذره اب می شوم وجود تو نمی توانست اینگونه بیوفا باشد
تو قلبم رو شکستی و غرورم رو زیر پاهای خودخواهت له کردی تو نمی دونی زندگی بدون تو چون زندون و مردن چه اسون است و من نمی دانستم که امروز چقدر زود فرا می رسد

حس جدایی

حس جدایی امروز با تموم وجودم حس کردم که تو داری بدون اینکه به
احساسات قلبت پاسخ بدهی راه جدایی رو در بر می گیری
امیدوارم که‌ اینجور نباشد تو این رو می دونی که قلب من با بودن تو احساس ارامش
می کنه تو این رو می دونی که من در پناه تو احساس
خوشبختی می کنم ولی تو می خواهی این خوشبختی که تنها
یک مدت کوتاه است قلب من رو با وجود بودن تو فرا گرفته
است از من بگیری وایی که قلب شکسته من در انتظار یک
شکست دیگه است و نمی دانم که این شکست چقدر سخت و
پر از ازارخواهد بود کمی ازادانه فکر کن تا بتونی
احساسات قلبی خودت رو به خوبی و بدون ترس بگویی می
دونم ابراز این راز درونی قلب تو برات سخته چون تا حالا
عشق رو به معنی واژه اون تجربه نکرده ای و قلب
مهربونی در کنار قلب خودت ندیده ای و حس نکرده ای امروز حس کردم که از تنها هم تنها ترم در زندگیم امروز حس کردم که هیچ کسی من و دوست ندارد امروز حس
کردم که وجود من در زندگی کمتر از ان است که من خودم رو می شناختم چون می دونم من لیاقت هیچ قلبی رو
ندارم ، این رو تو به من گفتی و با رفتارت که دیگه من و دوست نداری و می خواهی من رو به فراموشی بسپاری
ولی با این کارت توداری ارام ارام من رو به نابودی می کشی و قلبم رو زیر پاهات له می کنی و شمع کم نور
زندگانیم رو به خاموشی نزدیکتر می کنی کاش می دونستی که من در این غربت و تنهایی چقدر به بودن تو نیاز دارم
که همیشه به تو فکر می کنم و خوشبختی خودم رو با تو و در کنارقلب تو می دونم کاش می تونستی به خوبی همه
حرفهای قلبت رو بزنی و به سادگی چیزی می گفتی که قلبت می خواهد تا اگه برای یک بار هم شده در زندگیت با
قلبت راست می گفتی کاش امیدهای زندگیت رواونجور می خواستی که پایه های اون برای همیشه محکم و پایدار
بمونه. تو می دونی محبت قلب است که تنها کوهپایه های زندگانی رو می تونه به خوبی نگه داره،و برای همیشه حفظ کنه .قلبی که محبت دراون نیست و عشق در اون رنگی نداره یک قلب زنده نیست و زندگی کردن برای این قلب مانند یک جسم بی جان است پس از این جسم بی جان بیرون بیا و قلبت رو به شادابی عشق بسپار دیگه قول بده راه جدا شدن رو در زندگیت پیش نگیری و عشق رو با همه وجودت در اغوش کسی بیابی که قلبت مال اوست و قلب او مال توست. می دونی بوسه لبهای داغ و گرم ارامش عشق و زندگیست پس محبت رو در نفسهای گرمت بر لبهایم بگذار تا گرمی وجودت رو دروجودم حس کنم و دیگه هرگز به جدایی فکر نکنم چون جدایی می تواند من رو به نابودی بکشاند

Friday, January 25, 2008

دیدار کوتاه

دیدار کوتاه امروز با انتظاری سخت و شکننده همه وجودم در انتظار اومدن تو بود که شاید بعد از این مدت طولانی بتوانی با اغوش گرمت سخت ترین دردهای
زندگیم رو و غم دوری و غربت رو از قلبم در بیاری فکر می کردم آغاز را با
بوسه ای که در برطولانی ترین راههاست شروع میکنیم با بوسه ای از من،روی لبهایت تا تو ای عشق من! که آمیخته در پیوند یک نگاه از اعماق قلب هر دوی
ما، تو و عشق و من هر سه باهمیم تا بتوانیم هر سه با هم باشیم تا بتوانیم فقط من
فقط تو تنها عشق باشد. ما دردهایمان را حمل کردیم چونان سنگی بیشمارو در
قلبمون نگه داشتیم ما در دریای بی کران عشق روی قایقی کوچک نشستیم که
داستانهای ناگفته عشق رو روی دریای زندگی باهم بگوییم و به خلیجی خاموش
وارام پناه ببریم که هیچ کسی ما رو تو اغوش همدیگر نبیند تو میدانی که بوسه ی که بر لب نشیند دیگه هرگز پاک نخواهد شد و مانند یک گل میخک شکوفه می
دهد عزیزترین مقدس زندگیم و همه وجود تنهاییم از این عشق و محبت که به تو
بخشیدم کاملا قلبم احساس ارامش می کند پس تو هم با قلبی باز قلبم رو در
اغوش گرمت بگیر لبهای تشنه من رو با لبهایت خیس کن تا تشنگی یک زندگی
ناکام رو در وجودم به فراموشی بسپارم تو میدانی که گرمی اغوش تو و بوسه
جادویی تو می تواند همه زندگی و وجودم رو بهبود یابد و ارامش یک زندگی نو رو
در قلبی عاشق . قلبی که دیگه هرگز نمی میرد زنده نگه دارد کسی که عاشق است هنرمند است و قلبش هرگز از
مرگ نمی ترسد پس قلبت رو با قلبم پیوند بده تا هر دوی ما با ارامشی که همه روح و وجودمان رو گرم کند فرو رویم لبهایت رو روی لبهایم بگذار تا اینقدر با هم بمانیم که نفسهایمان یکی شود و همه درد دوری ها و غمهای زندگی رو به
فراموشی بسپاریم اینجوراست از به خوشبختی روحی رسیده ایم که هرگز ندیده ایم

Tuesday, January 15, 2008

لبخند مهربانی

لبخند مهربانی در زندگي سعی کن کسی باشی که هميشه تو رو دوست بدارند تنها با يک لبخند مهربانی تو می توانی خوشحال کنی قلب یک انسانی که نیاز داره به قلب تو پس اون کار و بکن به اسانی اگه از دست دادی دیگه نمی تونی پیداش کنی این فکر رو تو کرده ای و می دانی بعد از اون هم فایده ای ندارد غم و غصه و نگرانی دوری از دوست در تو پدید می اورد اشکهای فراوانی به کسي فکر کن که می تواند تو رو خوشبخت کند با بود نش احساس خوشبختی کنی در زندگانی خوشبختی در سيمای انسان نيست خوشبختی در قلب انسانها نهاده است پس بايد به قلب انها فکر کنی تا حرفهای قلب اون رو خوب بدانی تا بتونی احساس خوشبختی رو در بيان حرف قلب کسی بشنوی که برای ارامش تو می تپد پس همیشه به کسی که می خواهد با تو باشه با او بمان تا بدونی بجای گریه می تونی که او رو تو بخندانی

Monday, January 14, 2008

گل نرگس

گل نرگس
گل قشنگ زندگی زیباترین زیبایی های فصل سال به تو می اندیشم قشنگی که به زیبایی نورافتابه الهام بخش زندگی من است به تو می اندیشم چشمهای زیبایت را با کلامهای پر از عاطفه و دوستی و پر از مهر عشق می بینم تو نرگس گل بهار زندگی هستی نرگس گل زیبای امید درخشان توفراروسیدن بهار زندگی و بهاررویای منی نرگس گل بهاری چشمهایم در انتظار است بیایی تا سیر بشم با نگاهت
اغاز کنم بهاری نو در کنار زیبایی پر نگاهت

شمع زندگیم

شمع زندگیم
تو شمع روشنایی زندگی منی هيچ چيزي ما رو از هم جدا نخواهد کرد تنها مرگ نباشد تا ديگه ما يکي باشيم و يک جسم و يک روح و يک قلب عشق تو همه چيز يادم مي ده تو سرزمين عشق و اميد منی و هواي نفسهاي مني تو ديگه ارامش روح و قلب و جسم مني تو همه وجود منی و تو تنها ستاره درخشان زندگي منی که در اسمان اميدم مي درخشی نه تا تو رو دارم هرگز غم ندارم تو تونستي در اشيانه ويران قلبم لانه نو بسازی ارزویم توخيلي زرنگ و حريفانه تونستی قلب من ررو بشکافی و روح و قلب خودت رو در ان جايي نهیپس نازنینم دوستت دارم تا زنده هستم به عشق و محبت تو وفادارم

اغوش جادویی

اغوش جادویی در زندگانی احساس تنهایی تمام وجودم رو فرا گرفته است به تو فکر می کنم به اغوش جادویی تو که مهر دوستی و عشق رو در وجودم زنده می کنی به اغوش گرم تو که گرمی قلبت رو روی سینه ام حس می کنم که با تپش ارام ونرم خودبه من میگویی که دوستم داری به اغوشت نیاز دارم تا روحم رودر روح و وجود تو ببینم تا نفسهایم رو در گرمی نفسهای تو حس کنم تا دستهایم رو درور کمرت بگیرم و تو روتند به خودم فشار بدهم تا حس کنی که من و تو تنها یک جسم و یک روح و یک قلبیم برای همیشه با هم خواهیم ماند
چون من دیگه تاقت غم جدایی رو هرگز ندارم
از تنها بیزارم
پس بیا گل نازنینم تا مهر و محبت رو در اغوش جادویی تو بیابم که به اون نیاز دارم برای همیشه

نا امیدی

ناامیدی
وجود تو زیبای زیبای تو در وجودم سایه افکند ان نگاه پر از رازت ان چشمهای زیبایت خنده ان لبها یت شیرینی حرفهایت زیبایی ان نگاهت شرم و خستگی روز تو صورت پر صدایت ان موهای پریشانت یا نگاه عاشقانت همه و همه را دوست دارم تو را دوست دارم خودم را دوست دارم که تو را دوست دارم ولی افسوس تو رو یا های من و کشتی تو خنده هایم را بگریه تبدیل کردی تو مرا بار دیگر در زندگی با غمها اشنا کردی من چی کنم چکار کنم این دل شکسته خود را چگونه مداوا کنم مگه می شه من زخمی باشم همیشه عزیز من باز هم من که دوستت دارم باز هم به تو من خیلی علاقه دارم باز هم می خوام ببینمت یا تو باشی در کنارم تو قلم و قلب من را هم زمان با هم شکستی دیگه نوشه یایم را برای کی بنویسم که تو اون و نخواستی تو رویا های من و به باد فراموشی سپردی تو من و غر ق در غم و اندوه کردی تو قلم حرفایم رو شکستی تو زیبایی نوشته هایم رو به سیاهی کشیدی تو مرا در تونل تاریک تنها و سر گردان رها کردی دیگر دستهایم توا ن نوشتن ندارد دیگه قلبم پر از ازار است دیگه در زندگی امید ی نیست دیگه برام نویدی نیست

برف و قلب تو

برف و قلب تو به پاکی برف می نگرم که به پاکی قلب توست به تو می اندیشم به زندگی به دوستی و مهربانی به حرفهای پر ازراز پنهانی به رخسار قشنگ ارغوانی چه زیباست چه رنگین است این واژه های طبیعی که در کنار برف بر می خیزد برفی که با رقصهای عاشقانه بر شونه رهگذرانی می نشیند که هزاران غم دوری و تنهایی و غربت را در دل نهاده اند رهگذرانی که قلبشون در دیار یاران و روحشون بی پروا برای کشور خود پر می زند اما راه بازگشت ندارند چون باید به مجبوری زندگی غربت و دوراز دیار یاران را در تنها یی سپری کنند برفی که برای زندگی کردن دیگران خودش را آب خواهد کرد اما ما هرگز قدر قشنگی و پاکی وزیبایی برف رو نتونستیم بدونیم و قلب پر از محبت رو نمیشه باز کرد تا بخونیم

در غربت و تنهایی

در غربت و تنهایی دور از دوست و عشق و تنها با دلی شکسته تو را احساس می کنم می دونم که قلب پریشان تو پر از حرفهای عاشقانه پر ازرازهای پنهانی پر از عاطفه و ارزوست می دونم و تو رو احساس می کنم که گلهای زندگی تو در تاریکی های تونل زندگی پر پر می شود ای کاش که مانند قلبت به من نزدیک بودی ای کاش که می تونستم تو رو در کنار خودم احساس کنم مانند قلبی که مال توست واون رو در قلب خودم احساس می کنم ای کاش می تونستم با دستهای پر از دوستیم اشکهای پر از حرف و اشفته تو رو روی رخسار پاکت پاک کنم . ای کاش می تونستم تو رو از نزدیک در اغوش بگیرم تا تپش قلب من را احساس کنی. و ببینی که برای دیدن تو به رقص افتاده و می خواهد از قفسه سینه ام بیرون بیاید و خودش رو برای همیشه در اغوش تو بیاندازد. دوستت دارم و می خوهم با تو باشم برای راههای تاریکی و رسیدن به روشنایی عشق وامید

باز با تو

باز با تو می خواهم با تو باشم تا دستهایم را دور کمر تو حلقه کنم تا دستهایت را روی شانه هایم بگذاری دوست دارم با تو باشم تا با لبهایم ، سرخی لبهایت را بمکم تا با لبهایت بوسه زندگی دوباره رابه من ببخشی دوست دارم باتو باشم تا نفسهایم را با نفسهای تو قاطی کنم تا بانفسهایت نفسی تازه به روحم ببخشی دوست دارم قلبم رو روی قلب تو بگذارم تا زدن تپش قلب تورا احساس کنم تا با قلب عاشقت رقص شادی قلبم را درج کنی دوست دارم سه رم را روی سینه نه رم تو بگذارم تا نه رمی سینه های تو گرمی زندگی را در خاطره ام زنده نماید دوست دارم با دستهایت موهای پریشانم را شانه کنی تا لطافت دستهایت احساس یک هوس رادر من زنده کند دوست دارم با امیزش گرم تو غمهای غربت را روی رخسار من پاک کنی تا اشکی در چشمهایم نماند دوست دارم با دستهایم اشک شادی یک عشق را روی گونه های نازت پاک کنم تادستهایم حسی ابدیت به و یک زندگی رویایی دوباره به تو ببخشد دوست دارم اسم تو رادر وجودم بکارم تا دیگه هیچ اسمی جای او را پر نکند دوست دارم که دوستت دارم دوست دارم من تو راتامرگ رسید از راه

چشمهای پر حرف تو

چشمهای پر حرف تو امروز به‌ چشمهایت نگاه‌ کردم قطره‌ اشکی در چشمهایت حلقه‌ زده‌ بود که‌ بیانگر حرفهای قلب تو بود من که‌ دیدم و به‌ اسونی همه‌ حرفهای نهفته شده درقلب تو رو خوندم که‌ بیانگر غمهای سخت تو بود غمی که تو در دل داری باز نمودم خوب می دانم که‌ تو با غم و تنهایی خیلی سخته‌ زندگی برای تو تو که‌ در عمر جوانی زندگی سختی داری ولی امیدی درخشان در اینده‌ای که‌ داری پس کاری کن که غمهایت با شادی تو که پر کنی زندگی که خودش کمه برای محبت و عشق پس به کینه پرش نکن تا نشوی دچار غم اشک چشمهایت نریز غمهایت رو تو دور بریز سعی کن تنها نباشی یا با غم هم صدا باشی به امید اینده باش. در زندگی شاد و لب پر خنده باش

نامه ای به مادرم

نامه ای به مادرم سلامهای گرم وصمیمانه که از اعماق قلبم سر چشمه می گیرد به شما تقدیم می نمایم باری مادرعزیزم زندگی در غربت خیلی سخت تر از مرگ است ابرهای اسمان با چشمهای پر از اشک به سیمای من می نگرد اری وقتی گلوله های برف با رقص و ناز از اسمان به زمین می اید و به روی شانه های مردمانی که که از غم غربت تنها جاده های خلوط رو می پیمایند می نشیند و وقتی که غریبه های غم دوری در دل جاده های سفید پر از برف رو با پاهایشان پیاده شانه می کنند وقتی که گریه جای شادی رو می گیرد در تمام مدت اشکهای سوزناک را در چشمهایمان جمع کرده ایم من دارم برای دوری تو گریه می کنم ای ستاره غم هرگز اشک چشمهای مادری را دیده اید که اهسته بر صورت غم گرفته او می نشیند اشکهای غمی که هرگزتمام شدنی نیست و راه چاره ای بدون تحمل کردن اون برای او باقی نمانده است می دونم دوری فاصله های زیاد درد قلب ما رو بیشتر کرده است زندگی زیباست ولی افسوس که فاصله های بیش از حد اصلا در فکر هیچ انسانی نیست که زندگی رو برایمان تلخ کرده است می دانی من شب و روز برای تو آشک می ریزم اشکی پر از درد دوری تومادر عزیزم باری عزیزم امیدوارم که همیشه و همه جا در زندگی خوب و موفق و سر حال باشید تنها ستاره جا مانده ام امیدوارم که روزی فرا برسد که به همدیگر شاد شویم و تا بتوانیم دردهایمان رو فراموش کنیم و غم غربت و رو در قلبهایمان دور بریزیم من می دانم فرا رسیدن این روز شاید غیر ممکن باشد ولی تنها امیدوی که دارم اینه که قلب پاکم همیشه با توست و تو رو در وجودم حس می کنم مادرم عزیزم دوستت دارم به اندازه همه ستارگان اسمان به اندازه همه گلوله های برف و به اندازه همه قطره های باران

شبهای تنهایی

شبهای تنهایی شب است و سرما در راه باز تاریکی است با من همراه به گوشه اتاقم می نگرم باز چهار دیوار و
سکوت گرفته همه جا با هر نگاهی تنها به فکر اینده ای درخشان می نگرم که تو رو در وجودم حس کنم که تنهایم رو پر کنی خیلی وقت است که تو رو در قلبم و وجودم حس کرده ام ولی نمی دانم باز هم حس می کنم چهار دیوار خونه من چرا ارام و بی صداست که همیشه غربت روح من رو ازرده می کند امشب دردر را باز می گذارم تا تو بیایی و مانند خونه قلبم از ان عبور کنی در را باز می کذارم تا بیایی و قلب سر شار از محبت من رو ببینی در رو باز می کنم تا مانند پرنده ای به اتاق من بیایی و من رو حس کنی و تپش قلبم رو با تپش قلب خودت همراه کنی بیا نازنین ناز من تا دیگه چشمهایم رو به انتظار نگذارم تا دیگه تنهایی روح من و اتاقم رو در این سکوت بشکند و صدای گرم تو و تپش قلب تو وجودم رو گرم کند در این دیار غربت دور از دیار یاران کشور برف و باران

Thursday, January 10, 2008

چرا من و ازیاد بردی

چرا من و از یاد بردی دیشب که می خواستم چشمهایم رو روی هم بگذارم تو روبرویم بودی تو مهربانترین مهربونها بودی دستهایت نوازش قلبم می داد و با اومدن تو نسیمی در اتاقم پیچید پر از مهربانی و محبت دستهایت رو توی دستهایم گذاشتی و می گفتی که هرگز ترکم نخواهی کرد تو با وجود گرمت قلب شکسته من رو بار دیگر گرم کردی و تونستی در کلبه ویرانم بوی بهار زندگی رو دوباره پخش کنی ان نگاههای جادویی چشمهای قشنگ و زیبایت من را غرق واژه های عشق و سرور می کرد مغرور شده بودم از اومدن تو در خونه تنهاییم و ارامش زندگیم رو بار دیگه می دیدم ارزو میکردم که دیگه روزی در کار نباشد تا این شب طولانی رو برای همیشه کنار من بمانی و هرگز از من جدا نشوی، تا قلب مهربونت تسکین غمهای دوری و تنهایم در این دیار غربت شود ولی نمی دونم چرا چه زود گذشت این روزهای اشنایی و این شب رویایی تو می گفتی با من هستی هرگز نمی خواهی بری تو راه تلخ جدایی ولی رفتی خیلی اروم و با سکوت قلب منه دوباره شده تنهایی تو نازنین من بودی و هستی تا که من هستم گل قشنگ رویایم من تو رو که می پرستم چرا اینجور با سکوتت من کشتی و تو رفتی ندونستی که من بی تو مانند شمع سوزانم برای دیگران می سوزم و خودم یک جسم بی جانم اولین بار که تو گفتی دوستت دارم ندونستم باردیگه شکست و من در راه دارم تا که هستم نمی تونم تو رو به فراموشی بسپارم این تو هستی که می خواهی با سکوتت بدی درد و ازارم شبهای بی تو بودن به چهار گوشه اتاقم می نگرم روح تو را می بینم من با چشمان و با نگاهم دستت بیار دستم بگیر که دیگه بی تو افتادم بلند شدن برام سخته شکستن می ده بر بادم

Sunday, January 06, 2008

به من فکر کن

به من فکر کن من همه وجودت رو در وجودم حس می کنم پس به من فکر کن چون من وجود تو هستم می دانم سخت است ولی باز با اندیشه ای باز به قلبت بنگر که با مهربونی و عاشقانه دارد برای با من بودن پر می زند
عزیزم روزهای بی تو بودن رو در غمهایی تنهایم تنها به چهار گوشه اتاقم می نگرم و همه جا رخسار تو رو می بینم که همه وجودم رو فرا گرفته است تو تو خونه قلب من اشیانه ساختی و قلبم رو اباد کردی قلبی که سالها ویرانه غم بود امروز با مهربونی قلب مهربونت در ارامش تو بغل تو احساس خوشبختی می کنم من دوستت دارم تا حس کنی که کسی هست در زندگی با تموم وجودش تو رو دوست دارد من عاشق تو شدم تا بدونی که هنوز برای تو عشقی وجود داره من تو رو حس می کنم تا بدونی که همه وجودت به وجودم بند است پس عزیزم با من بمان چون موندن تو با قلبم ارامش روح منه با من بمان که به قلب و محبت و عشق تو نیاز دارم

Friday, January 04, 2008

گل قشنگم

گل قشنگم دوستت دارم برای همیشه و همه جا هيچ چيزي ما رو از هم نخواهد کرد جدا بیا تا ديگه يکي باشيم يک جسم و يک روح و يک قلب عشق تو همه زندگیم رو فرا گرفته است تو سرزمين عشق و اميد منی
که زندگی دوباره به من بخشیدی و هوای نفسهای گرم تو وجود سردم رو گرم کرده
و قلبم رو به ارامی می کشی تو ديگه ارامش روح و قلب و جسم منی تو همه وجود منی و تو تنها ستاره درخشان زندگی منی که در اسمان اميدم می درخشی تا تو رو دارم هرگز غم ندارم و به امید تو هستم
و به و عشق تو وفادار خواهم ماند تو تونستی در قلب ویرانم اشیانه بسازی توخيلي زرنگ و حريفانه تونستی قلب من رو بشکافی و قلب خودت رو در ان جا گزین کنی دوستت دارم به اندازه همه ستارگان اسمانی به اندازه دوری زمین و اسمان به زیبایی گلهای رنگارنگ در جهان به قشنگی قطره های باران که اشک اسمانهاست و
وجود غم گرفته رهگذرانی رو خیس می کند که قلبشان پر از غم
ولی باز امیدوار به زندگی و اینده ای بهتر زندگی می کنند دوستت دارم بیشتر از همه چیزو همه کس در هستی و نیستی دوستت دارم برای همیشه و تا هستم عشقم برای تو موندگار خواهد ماند

Tuesday, January 01, 2008

قلب تو ای مادرم

قلب تو ای مادرم مادرم روزهای سخت بی تو بودن را
در زندگی پر از رنجها پشت سر می گذارم
به‌ تو می اندیشم که‌ من را با اغوشی گرم
در پستی و بلندی های زندگی بزرگ کرده‌ای
ولی حالا به‌ مجبوری باید تحمل کنم درد دوری از تو را
غمی که‌ هرگز پایانی ندارد
چون تو من را برای همیشه‌ تنها گذاشته‌ای
مادرم هرگز هیچ اغوشی گرمتر
و هیچ محبتی بیشتر از تو در زندگی من وجود ندارد
تو عشق و زندگی را در اغوش گرمت به‌ من اموختی
که‌ تا زنده‌ هستم به‌ یاد تو هستم
و هرگز تو رو از یاد نخواهم برد