Monday, May 28, 2007

غم رخسا ر تو

غم رخسار تو گاه به تو نگاه می کنم غمهای رخسارتو رو می بینم که اشکارا پیداست هر گز فکر نمی کردم تو رو اینقدر غمگین ببینم ولی این تنها غم یک رخسار نیست من می دونم این غم گران در دل تو سایه افکنده است من می دونم که این غم در دلت سنگینی می کند ولی نمی تونی یا نمی خواهی که ان رو بیان کنی اون چهره پاک و معصومت رو می خوانم که ازاری در دورن داری وایی که می دونم از زندگی خودت چقدر بیزاری به تو می اندیشم چشمهایت رو می خوانم که اشکارا حرف می زنند دوست دارند گریه کنند تا حرفهای نگفته رو با اشک چشمهایت بیان کنند اخ ، کاش می دونستی که هر قطره از اشک چشمهایت هزاران راز پنهان رو در ان نهفته است به تو می اندیشم که به فکر بودن یک دوست یک هم دل
و یک انسان که درونت رو باسانی بخواند فکر می کنی کاش می تونستی که غمهایت رو بر زبان بیاری کاش می تونستی اشکارا حرف دلت رو بزنی کاش می تونستی به من اطمینان کنی تا بدونی که این غم در دلت چقدر سنگینی کرده است
و ان را برام بیان کنی

Saturday, May 26, 2007

خاطره

خاطره خاطره زیبا به تو می اندیشم که زیبایی و مهربانی رو در وجودت می بینم به خاطر خاطره های شیرین زندگی که در وجودت پنهان است به روحی که در سیمای قشنگت نمایان است به قلبی که سر شار از عاطفه هاست خاطره شیرینی تو که زیبایی رو به روح قشنگ من بخشیدی که وجودم رو با وجود مهربانت ارام کردی خاطره خاطره تو در قلبم هميشه اشناست مي خواهم زندگي خودم را با خاطر ه هاي زيبايي تو پر کنم می خواهم که تو رو برای همیشه در کنار خودم احساس کنم که دیگه جاهای خالی زندگیم رو حس نکنم می خواهم موهای پریشانت رو با دستهایم شانه کنم تا بتونم امیدهای زندگی رو در وجودم زنده نگه دارم تا گرمی قلب تو رو حس کنم می خواهم با اغوش گرم تو پناه اورم تا غم دوری و غربت رو از وجودم بدر کنی خاطره چشمهای قشنگ تو نور روشنایی راه زندگی منه می خواهم راه امید رو در خاطره ها ی تو بسازم تا زندگی ارامی رو با قلبی سر شآر از عاطفه و دوستی شروع کنم تا دیگه احساس تنها یی در وجودم نماند می خواهم که زندگی رو با تو به ساحل ارامی برسونم خاطره زیبای من ای امید تنهای من با من بمان با من بمان

Monday, May 21, 2007

دل تنگم

دل تنگم غم تمام وجودم رو فرا گرفته است اسمان ابری و باران می بارد من هم قلبم پریشآن و تنها و سرگردان با پاهای خسته دارم زلف پریشان جاده های شهر را شانه می کنم غم در دلم سنگی می کند خیلی خسته و خیلی نا امید از زندگی تمام وجودم رو با ران خیس کرده اما باز راه می روم اخه من باران رو دوست دارم چون باران گریه پر از غم اسمانهاست من هم دلم گرفته اشک چشمهایم روی گونه هایم لخزان است و با اب باران همراه می شود و بر زمین می نشیند تا ناله قلب من رو به زمین برساند هیچ کسی اشک چشمهایم رو نمی خواند و هیچ کسی این همه درد درونم رو احساس نمی کند به ناچار جاده های خلوط رو با پاهای خسته ام می پیمایم و همراه اشک و غم زندگی سخت رو ادامه می دهم

Wednesday, May 16, 2007

اشک چشمهایت

اشک چشمایت
کاش کنار ت بودم تا وقتي که گريه مي کني
به اشکهايت نگاه کنم
که هر قطره ازان هزاران حرف رو
در خودش جمع کرده است
حرفهاي دلت رو که نمي تواني
ازادانه بيان کني
به ناچاربا اشک چشمهايت بيرون مي ريزی
تا بر زمين بنشيند ، نمي دانی
که زمين هم از ناله هاي تو اگاه است
می داند که اشک هايت
دارند غم درد دل تو رو بيان مي کنند
کاش کنارت بودم
تا با دستهايم اشک چشمهايت رو پاک کنم
و غم درد گران رو با تو شريک باشم
در زندگي مرگبار و در تاريکي اون
سختي هايي که دارند روح تو رو ازار می دهند
کاش کنارت بودم
تا با اغوشی گرم تو رو در اغوش مي گرفتم
تا ديگه حس تنهايي رو در وجودت نيابم کاش کنارت بودم تا با محبت و دوستی بی نهایت بتونم افسردگی رو در روح تو پاک کنم کاش کنارت بودم
تا بدونی که من چقدر دوستت دارم که هر نفسی رو برای رسیدن به ارزوهایت می کشم
تا درزندگی شاد و موفق و سربلند باشی کاش کنارت بودم تا ببینی که در راه دوستی اماده ام بمیرم ولی هر گز غم درون تو رو نبینم

Sunday, May 13, 2007

مادر

مادر امشب تنها نشسته ام و دارم ازپنجره بیرون رو نگاه می کنم کمی باران که آشک چشمهای اسمان است زمین رو خیس کرده است ، ولی در این لحظه که هوا خوب است و ماه تابان در اسمان نمایان من هم به فکر تو نشسته امو به ماه نگاه می کنم تصویر تودر نور ماه می دخشد که لبخندی معصومانه بر لب داری و از دوری من پریشانی، مادرم من هم گریه چشمهایم رو گونه هایم سرازیر گشته ااست و بر روی سفیدی کاغذ می نشیند و تبدیل به جوهر قلم دستم می شود تا چند جمله قشنگ و زیبا رو برایت بنویسم هر چند هیچ کلمه و جمله ای رو نیافتم که زیباتر و قشنگتر و پر معنی تر از کلمه مادر باشد، مادرم هر چند دوری من و تو فاصله زیادی است ولی قلب من همیشه پیش توست تویی که همه زندگی خودت رو برای ما تلف کردی. بیاد می ارم شبها یی که بالای گهواره من می نشستی و در گهواره سخت زندگی اشک چشمهایت بر گونه هایت لخزان وبه پایین می امد و بر صورت من می نشست من هم انها رو احساس می کردم و دردو رنج و سختی های اونها رو در میا فتم هر چند زبون حرف زدن رو نداشتم و نمی تونستم که اشکهایت رو رو یگونه هایت پاک کنم ولی من هم گریه می کردم تا تو روبا غم تو همراهی کنم مادرم من تورو دوست دارم و برای همیشه تو در قلب من به بزرگی و مقدسی خودت پایدار خواهی ماند امیدوارم روزی باز همدیگر رو در اغوش بگیرم که من همان بچه کوچکم که تو در گهواره زندگی سخت مرا به این روز رساندی

مینوی زیبا

مینوی زیبا
زیبا ترین گل قشنگ رویا
خا طره های رویایی تو
در وجودم همیشه پایدار است امشب به اسمان نگاه می کنم در نور روشنای ماه تابان تو رو می بینم مینوی گل شیرینم که در روشنایی ماه زهور یافته ای تو به من نگاه می کنی و من هم به یاد تو شیرینی حرفهایت همیشه در گوشم صدا می زند که می گفتی دوستت دارم عزیزم مینوی گل زیبا زیبا ترین و قشنگترین رنگ گلها به تو می انیشم که چقدر دوستت دارم بیشتر از دوری زمین و اسمان بیشتر از قطره های باران بیشتر از روشنایی ماه تابان بیشتر از خورشید درخشآن بیشتر از هر چی عشقه بیشتر ازدوستی همه دوستان به تو می اندیشم که جانانه و دوستانه و عاشقانه دوستت دارم و این دوستی رو تا مرز بی نهایت می رسونم به تو می اندیشم که زندگی خودم رو به تو می بخشم و همه وجودم رو به تو هدیه می کنم تاشاید قلب تو پر شود از عاطفه و دوست داشتن که هر گز من رو فراموش نکنی و من و تنها نگذاری مینویم گل پر رنگ و بویم من از تنها یی می ترسم از تنها یی هراس دارم می خواهم قلب تو من رو همراهی کند تا با همدیگر تونل تاریک زندگی رو بپیماییم گل من تا زنده هستم خودم رو متعلق به تو می دونم و روزی که تو رو از دست بدم بیگومان می میرم