با ناز و نرم نرم ازاسمان بر سینه زمین می نشینند
چه زیباست و چه رویایی این قشنگی دونه های برف سفید
همه جا برف است و سفید ی همه جا رو پوشانده است
اسمان سفید و زمین سفید
رهگذرانی رو می بینم که در جاده های خلوت
در پیاده روها امد و رفت می کنند
من باز با خیال با تو بودن به بیرون می نگرم
چه سخت است شده است این روزهای زندگی
که هر روز دوباره احساس تنهایی بیشتر می کنم
کاش بودی که ببینی که این سیمای قشنگ طبیعت رو
رخسار تو رو در زیبایی برف می بینم
که سفیدی قشنگی رو بر خود گرفته ای
زیبایی تو و حس من و زیبایی رنگ برف همه با هم قشنگی این روز زیبا رو در خیال من زنده نگه داشته است
کاش این یک خیال نبود ، من تو رو در تمام وجودم حس می کنم که داری به قلب شیشه ای من ارامش می دی
در اغوشم بگیر تا گرمی سینه هایت رو بر سینه ام احساس کنم
و تپش قلبم رو حس کنی که به تندی برای با تو بودن پر می زند
لبهایت رو روی لبهایم بگذار تا نفس گرم تو زندگی دوبا ره رو به نفسهایم ببخشد
دستهایت رو بر کمر من حلقه کن تا در اغوش گرمت دیگه احساس تنهایی در وجودم هرگز غلبه نکند
چون دوستت دارم بیشتر از هر چیز و هر کس به دوستی تو وفادارم تا زنده هستم