نمی دانم
تو کی بودی
تو چی بودی
از وقتی که تو رو شناختم
بی وقفانه قلب من به امیزش تو افتاد
نمی دانم
ولی احساس کردم که دوستت دارم
بیشتر ازانچه که تو اون و احساس کنی
بیشتر از انچه که تو به اون فکر کنی
ولی قلب من دیگه از تنهایی بیزار است
دیگه می خواهد به امیزش گرم تو پناه اورد
دیگه می خواهم خودم را در تو و تو را در خودم ببینم
نمی دانم ولی احساس می کنم که به تو خیلی نزدیکم
من تو را حس می کنم
نمی بینی تو مرا
قلب من را که در اغوش تو پناه گرفته
روی سینه تو می خواهم کمی ارام بگیرم
می خواهم تمام خستگی این زندگی را با لحظه ای کوتاه اما بی پایان در روی سینه نرمت مرا ملامت کنی
با دستهای گرمت موهای پریشانم را شانه کنی ، می خواهم مرا گرم به اغوشت بفشاری تا تو را حس کنم . تا گرمیبدن تو بتواند بدن سرد من را گرم کند . می خواهم تو را ببوسم ، مراببوسی تا بتوانم محبت و دوستی را در وجود تو بکارم ، تا با لبهای نازک تو نفسهای زندگی دوباره در جسم من جریان بیابد تابتوانی ، دوستی من رواحساس کنی ، به اندازه یک دنیا تو رو دوست دارم
و من ارام به تپش قلب تو گوش کنم . تپشی که برا ی عشق وامید به زندگی اینده ای بهتر پر می زنه
عزیز دلم مرا پناه بده تا دیگه از این زندگی تنهایی غصه خوردنها نجات یابی