تنها تر از تنهایی
وقتی به قلبی سر شار از محبت
نیاز پیدا کردی
به قلب من فکر کن
وقتی دلواپس اینده ای بهتر شدی
به من فکر کن
که همیشه دلواپس توام
وقتی خواستی پیشم بمونی و
داستان عشق ناتوم رو با من تموم کنی
کنارم بمون و به چشمهایم نگاه کن
که واژه های عاشقانه رو بدون گفتن خواهد گفت
وقتی دیدی بی تابی می کنم برایم لالایی عشق بخون تو شبهای تنهایم که تنها ترینم
تا با صدای گرم تو از بی خوابی نجات یابم و در غربت و تنهایی حس تنهایی رو به فراموشی بسپارم
تو می دونی هر شب برایت شعری می خونم تا بلکه بیادم بمونی و بدونی که کسی هست
که دیوانه وار عاشق پرنده ای شده که در قفس یک صیاد به دام افتاده است
و زندگی رو در یک قفس طلایی اما بدون رهایی پشت سر می گذاراند
پرنده زیبای من شیرین ترین شیرنی که از عسل هم بیشتر شرینی تو رو حس می کنم
هر شب کمی به من فکر کن و قطره های اشکهای جمع شده در چشمهایم رو ببین
که لخزان و لرزان که قشنگترین حرفهای قلبم رو در ان نهفته شده است بر گونه هایم سرازیر می شود
و حرفهای قلبم رو که بیانگر محبت بی نیاز منه به تو تقدیم می کند
به تو فکر می کنم پرنده در قفس طلایی ولی بدون ارامش که همیشه پر می زنی برای ازادی و رهایی
تا در اغوش عشقت فرود بیایی تا ازادی عشق رو دوباره باز یابید
تنها چیزی که از تو می خواهم تنها این است که همیشه عاشق بمونی
چون اگه بگم دوستت دارم باور کن کم گفته ام پس عاشق دیوانه وار تو شده ام
که هیچ واژه ای زیباتر و قشنگتر از عشق نیست و اون رو به تو تقدیم می کنم
پس به چشمهایم نگاه کن و واژه زیبای عشق رو در چشمهایم که حرف قلبم است به خوبی بخوان