Sunday, March 30, 2008

هر شب به یاد تو

هرشب به یاد تو نازنینم پنجره را باز بگذار تا این پرنده کوچک خوش قلب و زیبا اروم بیاد خونه شما پر مي زنم و از پنجره اتاقت که برای من باز گذاشته ای داخل می ایم تو روی تخت خوابت دراز کشیده ای و من ارون و بی صدا سرم راروي سينه های نرم تو مي گذارم تا تپش قلب تو رو حس کنم اروم اروم چشمهایت رو باز کن و من و روی سینه ات ببین که به یاد تو به خونه قلب تو و اشیانه تو امده ام با دستهات موهايم رو شانه مي کني من هم خسته خسته از غربت و دوري راه اما در خونه تو و در اغوش گرم تو و روي سينه نرم تو به تپش قلب تو گوش داده ام که خيلي به تندي مي تپد و هيجاني اون رو فرا گرفته است اروم سرت رو روي سرم خم مي کني و موهات بر صورتم پخش مي شود خنچه لبهایت که مانند گلی زیبا و قشنگ بهاری شکفته است روي لبهايم مي گذاری اروم من و میبوسی من هم نفسهايم رو با تو يکي مي کنم و خستگي راه و غربت رو از درونم بيرون می کنی و ديگه تو تنها نيستی کسي تو اغوش توست که دوست تو است و دوستش داری کسی که عاشقانه تو رو دوست دارد پس اروم اروم من و حس کن تو وجودت تو قلبت و تو جسمت که گرمي قلب من همیشه همراه توست من و تند در اغوشت بگیر تا خستگي غربت رو در اغوش تو فراموش کنم تا ديگه حس کنم تنها نيستم و تنها نیستی و گرمي همه وجودت وجودم رو گرم کند مي بوسمت لبهات اون لبهای عسلی شیرینت که شیرینی اونها رو روی لبهایم حس می کنم تو را نوازش می کنم سينه هات نرمي اونها رو حس مي کنم و اغوشت مي کنم که گرمي اغوشت رو تجربه کنم پس اين پرنده کوچک رو در اغوشت امشب جا بده تا وجودت رو حس کنه و همه وجود ت رو ببوست تا دیگه وجودم با وجودت یکی شود برای همیشه