Wednesday, August 26, 2009

غم امشب

غم امشب امشب تو دلم غمی دارم می خواهم گریه‌ کنم اشکهایم رو با قطره‌های باران همراه کنم اشکهای پاک و قشنگ اسمانی نمی دونم چرا این روزها بیشتر به‌ تو فکر می کنم و همیشه‌ به‌ یاد تو هستم تا حدی که‌ حس می کنم تو رو می پرستم عزیز من تو هم به‌ خونه‌ قلبم بیا امشب می خواهم سرم رو روی سینه‌ نرمت بگذارم تا با دستهایت اشکهای پر از غمم رو پاک کن تا اینکه هر چی غمی که‌ من دارم‌ تو اغوش تو بریزم با عشقی جاودانه‌ دستهایم رو بگیر لبهایت رو ی لبهای خشکم بگذار تا با لبهایت نفسی تازه‌ به‌ زندگیم ببخشی به‌ چشمهایت بگو عاشقانه‌ نگام کنه‌ می خواهم حس قلب تو رو بیان کنه‌ نکنی عزیزم دراین شب پر از غمم من رو تنها بگذاری اخه‌ عزیزم وقتی تومن و تنها بگذاری قلب من هم می میرد چون طاقت دوری تو رو نمی پذیرد جدا شدن برام سخته‌ تحمل این غم سنگین رو ندارمچون تویی که‌ قلب منی گر تو نباشی من هم زندگی ندارم‌