Sunday, February 08, 2009

راز اشکهام

راز اشکهام اشک در چشمهایم حلقه زده است مانند میهمانی کوچک که همیشه غم غربت و دوری را در درونم کسی چه‌ می داند راز اشکهایم رو کی ماخواند چون امروز حس می کنم من در زندگی و عشق شکست خورده‌ام وقتی به‌ مخمل گیسوانت فکر می کنم که روی گونه‌هایت پخش می کردی و با نگاه عاشقانه‌ چشمهای گرسنه‌ عشق من و می بردی تا با نازهای فراوان قلب پر از
عشق و نازت مرا تسکین دهی بی ارام می گریسم و چشمهایم پر از باران اشک می شود چه‌ زود گذشت این سرنوشت زیبایی و چه‌ زود رسید برای من دوباره‌ قلب تنهایی من هرگز تو را نمی بخشم ، تو که‌ همه‌ وجودم رو ساختی و قلب ویرانم را اباد کردی پس چرا راه بیوفایی و جدایی رو در عشق پیش گرفتی مگه نمی دونی که وجود من بی نهایت محتاج قلب پاک و پر از عشق وجود توست پس نگذار این اشکهایم دوام یابد و برای همه زندگیم اشک
بریزم چون من بی بودن تو خیلی تنهام ای عزیزم