Sunday, May 18, 2008

عشق ممنوع

عشق ممنوع
دوستت دارم نازنینم گل زیبای من دوستت دارم بی آنکه تو بر زبان بیاوری که دوستم داری دوستت دارم حتی اگر به گریه های من تو بخندی بی آنکه بدانی که چه‌قدر دلم شکسته است دوستت دارم حتی اگر قلب تو سنگ باشد و قلب شیشه ای مرا بشکند دوستت دارم چون می دانم که یک دنیا احساس و محبت را در قلبت پنهان نگه داشته ای پاک است و زلال مانند پاکی آب قلبی که عزیزم باور کن به تو نیاز دارم تا که قلب ویران مرا آبادسازی تا که مرا به آرامی به ساحل دریا برسانی چراکه روی موجهای خروشان دریای غم، دارم با عشق، با پریشانیم جان می دهم تو بیا و با عشقت دل مرا نوایی ده تو بیا تا جان دوباره ای بگیرم ناز من تو بیا و دل سوخته مرا با محبتت جانی ده تو بیا تا با وجود تو آرامی وجودم را باز یابم عزیزم به من اعتماد کن و برای لحظه‌ای قلب مرا با تمام وجودت حس کن بدان که دوستت دارم و تپش قلبم برای توست تومی توانی ویرانی زندگی مرا به آبادی تبدیل کنی تو بیا و نگاه مهربان خودت را در قلبم جای بده تو بیا و در قلب عاشقم بمان تو بیا و با صدای گرم و دلنشینت دردهای دل غمگینت را برایم بگو و صدا کن مرا و سکوت تلخ زندگی را که مدتهاست خانه قلب مرا فرا گرفته است بشکن و پر از راز مهربانی کن مهربانم قلب ویرانم را ازمحبت قلبت لبریز کن و بدان که تو خون جاری رگهای منی و در تمام وجودم جریان داری قلبم بی صبرانه می تپد تنها برای با تو بودن بی صبرانه می تپد و تا زنده است مال توست بگذار قلب تو هم مال من باشد تا قلبم تنها نباشد